شمشیر ولایت

شهادت طلبان ضد نفاق جدید

شمشیر ولایت

شهادت طلبان ضد نفاق جدید

نوسروده دوست شاعر و شهادت طلب زکریا رحیمی

أینَ عمار ؟ علی گفت وَ ما جا ماندیم

فتنه می رفت، فقط غرق تماشا ماندیم

فتنه می رفت که اندوهِ فدک برگردد

قصه میخ و در و بال ملک برگردد

فتنه می رفت، ولی دست خدا با ما بود

مردی از طایفه عشق و وفا با ما بود

وای ما باد اگر دست به سازش بزنیم

بر سرِ سامریان، دستِ نوازش بزنیم

وایِ ما باد که گوساله پرستی بکنیم

مرگِ ما باد در این قافله مستی بکنیم

وای بر ما که علی گوشه نشین گردد باز

نغمه اش با دلِ آن چاه، قرین گردد باز

وای ما باد اگر پشت علی خم گردد

قصه کرب و بلا باز مجسم گردد

مرگ ما باد هُبَل باز خدایی بشود

سامری فتنه ای از جنس طلایی بشود

أینَ عمار؟ علی مانده و تنهایی ها

پس کجا رفت کجا غیرت غوغایی ها؟

نکند باز علی حس غریبی بشود؟

یا که قرآن به سر نیزه فریبی بشود

نکند عایشه با جنگ جمل باز آید

شتر فتنه به رقص آید و با ناز آید

نکند عشق در این معرکه دلگیر شود

دست مولای زمان در غل و زنجیر شود

وای اگر بُغض علی بشکند و آه کِشد

وای اگر فاصله او را به سرِ چاه کشد

نکند باز شُرَیحی به قضاوت برود

کینه ملجم مجنون به عداوت برود

نکند باز دل آل علی خون گردد

اشعری حکم دهد ، ابرهه مجنون گردد

با امان نامه نیایید که عباسی هست

رسم این قافله را غیرت و احساسی هست

چه نشستید که موسی است جلو دار شما

نیل در پیش و علی حیدر کرار شما

أینَ عمار؟ ببین قافله سالار کجاست؟

خیبر اینجاست ببین حیدر کرار کجاست؟

أینَ عمار؟ حبیب ابن مظاهر بشوید

نکند غافل و در بند ظواهر بشوید

أینَ عمار؟ صدای شهدا می آید

شور و هنگامه ای از کرب و بلا می آید

رسم ما نیست علی مانَد و تنهایی ها

کربلا آیینه غیرت مولایی ها

کربلا منتظر ماست که ما برگردیم

کربلا منتظر ماست اگر ما مَردیم

عزم این قافله را مردِ جلوداری هست

ذوالفقاری به کف و حیدر کراری هست

أینَ عمار؟ حسین ابن علی تنها نیست

هر که در کرب و بلا نیست بگو از ما نیست

کوفه را خواب نبرده است که ما شب گردیم

دست ما بشکند از عهد اگر برگردیم

ما برآنیم که همپای ولایت برویم

عهد بستیم که تا پای شهادت برویم

پرچم عشق به سر ، شور حسینی داریم

در دل خویش، ارادت به خمینی داریم

گرچه آن پیرِ سفر کرده در این قافله نیست

جای خالی پدر نایب او خامنه ای است

أینَ عمار؟ صدای جرسی می آید

عاقبت قافله را دادرسی می آید

ما بر آنیم که این عشق به مقصود رسد

بغضمان بشکند و مهدی موعود رسد

شاعر بسیجی زکریا رحیمی